خونی که جاریه از رگه منه پس کجایی همخونم؟







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بعضی اوقا...

 

 

پ

 

س از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و

 

 

پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی

 

 

مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای

 

 

رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را

 

 

ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش

 

 

کرد.

 

 

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت

 

 

 

و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش

 

 

سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن

 

 

کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه

 

 

شود وحشت داشت.

 

 

 

 

 

وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو

 

 

به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.

 

 

 

 

 

فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

 

 

 

 

 

شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!"

 

 

 

 

 

عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده

 

 

بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر

 

 

وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار

 

 

می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد.

 

 

مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت

 

 

دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش

 

 

به وی داد.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط CRASHER در 18:9 | |